بمب ساعتی خاموش؛ درسهای تلخ بهار عربی برای غرب چیست؟ | مسیر بهتر با محوریت «مردم» شکل خواهد گرفت
به گزارش اقتصادنیوز، در آستانه پانزدهمین سال از بهار عربی که بزرگترین جنبش دموکراسیخواهانه در تاریخ خاورمیانه است، غرب هنوز یک واقعیت را نیاموخته است، اینکه تکیه بر حکومتهای خودکامه، دیگر به هیچ وجه یک استراتژی موثر نیست.
روایتهای متضاد یک خیزش تاریخی
الکساندر لانگلوآ در نشنال اینترست نوشت: برای میلیونها نفر در خاورمیانه و شمال آفریقا، و حتی مرزهایی فراتر، بهار عربی معانی گوناگونی دارد. رویدادی که با فراخوان های گسترده برای آزادیهای مدنی و دموکراسی در جوامع سراسر منطقه همراه بود.
برخی این خیزشها را توطئههایی امپریالیستی میدانستند و برخی دیگر آن را لحظهای تاریخی و دیرهنگام برای آزادیخواهان و دموکراتهایی تلقی میکردند که سالها زیر سلطه خودکامهترین حاکمان قرن بیستم رنج کشیده بودند.
اما این لحظه آشوب و دگرگونی ملی و منطقهای واقعا چه معنایی برای منطقه، حاکمان مستبد و مردمی که زیر سلطه آنها زندگی میکردند داشت؟ این تجربه چه نکاتی را درباره آینده به ما میگوید؟
اقتصادنیوز: اگر طالبان موفق شوند ایدئولوژی خود را در دیانای آموزشی افغانستان نهادینه کنند، جهان بهزودی با نسلی مواجه خواهد شد که نه با تفکر انتقادی و مشارکت مدنی، بلکه با این باور پرورش یافته که این امور را رد میکند.
یک جرقه در تونس و موجی در سراسر منطقه
در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰، اقدام محمد بوعزیزی به خودسوزی در اعتراض به خشونت و تحقیر سیستماتیک رژیم زینالعابدین بنعلی در تونس، ناخواسته بزرگترین موج دموکراسیخواهی منطقه از زمان پایان استعمار را رقم زد.
در عرض چند ماه، اعتراضها علیه حکومتها در یمن، مصر، لیبی، بحرین و سوریه گسترش یافت و جهانی را شوکه کرد که سالها به سرکوب در این منطقه عادت کرده، و حتی در مواردی از آن نفع برده بود.
برای نمونه، رژیم حسنی مبارک در مصر مدتها در غرب بهعنوان سدی در برابر مردم عرب و نیروهای ملیگرایی عربی و اسلامی تلقی میشد؛ نیروهایی که از نگاه بسیاری، تهدیدی برای منافع غربی ها و امنیت اسرائیل بودند و مقابله با آن ها، با توجیه مبارزه با افراطگرایی خشونتآمیز صورت می گرفت.
فروپاشی معادله اقتدار استبدادی
با این حال، تناقض ماجرا در این بود که همین خودکامگی، بنیان معادلهای را از هم پاشید که غرب آن را ضامن ثبات منطقه و حکومت ها میدانست. دولتهای خاورمیانه و شمال آفریقا با تشدید مدلهای پلیسی مبتنی بر فساد، سوءمدیریت و سرکوب سیاسی، به نقطهای رسیدند که دیگر قابل دوام نبودند.
مردم منطقه بهویژه جوانان بیکار، شروع به زیر سؤال بردن نظامهایی کردند که آنها را به نفع قدرتهای خارجی و حلقهای کوچک از نزدیکان به حکومت، سرکوب میکردند.
ساختارهای کهنه، اما مقاوم
گسترش سریع جنبشهای انقلابی در روزهای نخست نتیجه مستقیم همین ساختارهای فرسوده و ناپایدار بود. اما تراژدی اصلی اینجاست که همان ساختارها، به شکلی شگفتانگیز، دوام آوردند.
پادشاهیهای عربی حوزه خلیج فارس در نهایت نقش محوری در پیشبرد نیروهای ضدانقلاب ایفا کردند و علیه خیزشهای موفق در تونس، مصر و دیگر کشورها وارد عمل شدند.
رقابتهای ژئوپلیتیک علیه آرمان دموکراسی
واقعیت تلخ دوران بهار عربی این بود که رقابتهای قدیمی و بازیهای ژئوپلیتیک صفر و یک، چه در سطح منطقهای و چه بینالمللی، از هر لحظه دموکراسیخواهانه، نیرومندتر و ماندگارتر بودند.
در این چارچوب، نیروهای ضدانقلاب به رهبری پادشاهیهای خلیج فارس وارد سیاست بلوکبندی شدند و با بازیگران حامی انقلاب، بهویژه ترکیه و قطر، به رقابت پرداختند.
چرا بهار عربی به دموکراسی منجر نشد؟
همین نکات توضیح میدهد که چرا بهار عربی نتوانست به یک لحظه واقعی دموکراتیک برای خاورمیانه و شمال آفریقا بدل شود. تلاش برای درهم شکستن ساختارهای خودکامه دوران پسااستعماری، به واکنشی ضدانقلابی و خشونتآمیز انجامید که ماهیتش تفاوتی با همان ساختارها نداشت.
از آن بدتر، شکافهای ژئوپلیتیک عمیقتر شدند و موجی از خشونت هولناک سراسر منطقه را فرا گرفت؛ خشونتی که خطر درگیری گسترده میان بلوکهای رقیب را افزایش داد و پای قدرتهای جهانی مانند آمریکا و روسیه را بیش از پیش به میدان آورد.
درسهای ماندگار یک شکست
با وجود تمامی این ناکامیها، میراث بهار عربی حامل درسهای مهمی برای تاریخ است و مهمترین آن، در این است که مفهوم اقتدار مبتنی بر استبداد، نهتنها نادرست، بلکه کاملا زیانبار است.
درواقع، نظامهای خودکامه در بلندمدت زیر فشارهایی که خود ایجاد کردهاند فرو میپاشند. دولت های غیرپاسخگو که مردم خود را از آزادیهای مدنی و مشارکت سیاسی محروم میکنند، و همزمان قادر به تامین حداقلهای معیشتی نیست، دیر یا زود دچار فروپاشی میشود.
انبار باروت حتی اگر شعلهور نباشد، همچنان قابل اشتعال است؛ و فقط با یک جرقه، نابود می شود. از سویی، همیشه هستند افرادی که مشتاق روشن کردن آتشاند، چه آنهایی که بهدنبال منافع خودشان هستند و چه انسانهای شجاعی که تنها با کلمات و همبستگی برای ابتداییترین حقوق انسانیشان میجنگند.
غرب و درسهایی که نیمهآموخته ماند
از این منظر، غرب تنها بخشی از درسهای بهار عربی را آموخته است. پادشاهیهای خلیج فارس امروز در موقعیتی صعودی قرار دارند. رهبران آنها اهمیت بهبود شرایط مادی مردم را دریافتهاند و همزمان روابط خود با غرب را، روابطی که از بدو تأسیس ضامن امنیت آن ها بوده، تقویت کردهاند.
با این حال، ملاحظات کوتاهمدت سیاسی همچنان ساختار اصلی سیاست غرب در قبال منطقه را شکل میدهد. تلاش برای اصلاح این معادله اغلب به موازنهگری راهبردی میانجامد، در حالی که چین و روسیه آمادهاند تا بدون هیچ گونه، شرطگذاری با حاکمان این کشورها همکاری کنند.
غرب همیشه راه آسان را انتخاب می کند
ترس از ازدستدادن نفوذ، بخشی از تفکر امپریالیستی غرب درباره جوامع منطقه را تغذیه میکند. وقتی پای انتخاب در میان باشد، مقامهای واشنگتن، لندن، پاریس و برلین معمولا مسیر کمهزینهتر را انتخاب می کنند؛ سیاستهایی که گمان میکنند به نفع شهروندان خود و در نتیجه موقعیت سیاسیشان است.
واگذار کردن حل یک مشکل ناپایدار به نسل های بعدی آسانتر است، بهویژه زمانی که منافع اقتصادی، چه عمومی و چه شخصی، چنین معاملاتی را شیرین میکنند و هیچ سازوکار پاسخگویی برای حامیان سیاستهای گذشته وجود ندارد.
بهار عربی هنوز تمام نشده است
به همین دلایل، مردم منطقه همچنان زیر سایه استبداد رنج میبرند. از همین رو، بهار عربی هنوز به پایان نرسیده است. نارضایتیهایی که جرقه خیزشها را زدند، هنوز در میان ویرانههای حلب و بتن خونآلود میدان رابعه، زندهاند.
اینکه موج بعدی خیزشها، یعنی مشابه آنچه در سودان، عراق و لبنان در سال ۲۰۱۹ دیدیم چه زمانی اتفاق خواهد افتاد مشخص نیست، اما در اصل رخ دادن آن، هیچ محلی از تردید وجود ندارد. این خیزشها خواهند آمد، همانگونه که اعتراضهای دهه ۱۹۸۰ و ۲۰۱۰ در سوریه، بار دیگر به همان زخمهای کهنه دست گذاشتند.
مسیر انسانیتر برای آینده
در جهانی که حکومت ها بیش از گذشته توان و تمایل سرکوب خیابان ها را دارند، بهار عربی هشداری روشن است.
باید بدانیم که همچنان مسیری بهتر وجود دارد؛ مسیری با محوریت مردم که امیدها، آرزوها و کرامت انسانها را در نظر می گیرد.
این مسیر به معنای بازسازی جوامع از طریق پروژههای ملتسازی نیست، بلکه یادآوری این نکته است که ارزشها هنوز هم میتوانند بخشی از منافع دولتها و سیاست خارجی آنها باشند؛ بهویژه در تنظیم روابط معاملاتی با دولتهایی که با وجود وزن راهبردی، ذاتا خطرناک و آسیبزا هستند.
این مسیر با بهرسمیتشناختن درسهای دردناک بهار عربی در پانزدهمین سالگرد آن، آغاز میشود.
ارسال نظر